- - https://andisheh-nou.org -

ماجرای دکتر سمیعی، هاشمی شاهرودی: یقه سفیدهای میان‌مایه – یاسین آل‌نعمه

حال اما عصر، عصر میان‌مایه‌ها است، بی‌تعهد به همه چیز و همه‌کس، جز خود و منافع‌شان. عصر سمیعی‌ها، پزشکان مورد اعتماد «حاکمان»، سلیبریتی‌های تهی و پوچ، یقه‌سفیدهای میان‌مایه و پزشکان تاجر.

خبر این‌است: محمود هاشمی شاهرودی، رئیس سابق قوه قضائیه جمهوری اسلامی و رئیس فعلی مجمع تشخیص مصلحت بیمار است، بیماری سخت که گویا در ایران درمانش امکان‌پذیر نیست.

پس برای درمان به خارج فرستاده شده، یک بیمارستان تخصصی و البته مورد اعتماد و امن. جایی که “امنیت” و “سلامت” قاضی‌القضاتی که سال‌ها حکم به زندان و اعدام داده، تامین و تضمین شود.

میزبان شاهرودی هم نامی آشنا ست، نه فقط در ایران که در این‌سوی مرزها. پزشکی حاذق و جراحی زبردست که پیشتر تعدادی از سیاسیون بلند‌مرتبه را درمان کرده و در ایران هم “جایگاهی ویژه” دارد. خیابان و مدرسه‌ها به نام او نامگذاری می‌شوند، در مراسم حکومتی مورد تقدیر قرار می‌گیرد، نشان ویژه بر سینه‌اش می‌زنند و تصویرش تمبر می‌شود تا “ماندگار” شود.

مجید سمیعی، دکتر یا پرفسور حالا چند سالی است که می‌آید و می‌رود. در تلویزیون “فخر ملی” معرفی می‌شود و البته که “خیر”ی که می‌خواهد “خدمت” کند.

همین چند وقت قبل، وقتی که پرونده فساد شهرداری تهران و قالیباف عمومی بود و محل جدل دو جناح سیاسی، فاش شد که آقای پرفسور شریک است با همسر شهردار. همان وقت‌ها هم پرفسور قالیباف را به آغوش گرفت و زحمات او برای “زندگی بهتر” در تهران را ستود.

پیشتر هم سمیعی به دیدار بزرگان “شرفیاب” شده بود، با یکایک‌شان عکس یادگار گرفته بود و از هر یک هم هدیه‌ای. خانه‌ای قدیمی در اصفهان که به دلش نشسته بود یا قالیچه‌ای دستباف که “ناچیز” بود و تحفه‌ای به‌رسم قدردانی از “فخر ملی”.

کلیددار «رابطه»

یقه سفیدها همیشه مراقب‌ند ردی از خود در هیچ‌کجا به‌جا نگذارند. دستهایشان پاک باشد و “معتمد” و محترم برای همه. می‌خواهند همگانی باشند اصلن. آنطور که سمیعی خواست و شد.

به عکس‌های سفر گابریل وزیر خارجه آلمان به ایران نگاه کنید: یکی همیشه همراه او است، در همه جا. گابریل آن روزها وزیر اقتصاد بود و در راس هیات تجاری بزرگ آلمان، پس از توافق هسته‌ای و برجام به ایران رفت تا ” بازار شریک پیشین را از دست ندهد”.

گزارشگر دی ولت آلمان روایت کرده: در خیابان در همه‌جا همه می‌خواستند با سمیعی سلفی بگیرند.

او از وزیر وقت اقتصاد آلمان خواست که بیشتر در ایران بماند، میهمان ویژه باشد و به ایرانگردی برود. خواستی که جواب داد.

خبرهای تائید نشده یک سمیعی دیگر را ” رابط تجاری” ایران و آلمان معرفی کرده‌اند. سمیعی که البته اطلاعاتی از او و فعالیت‌هایش در دسترس نیست. اما می‌گویند: “آقازاده” است و زیر سایه و اعتبار پدر به تجارت کلان مشغول.

بعید است از خیل همه آسیب‌دیدگان از سیستم قضایی که شاهرودی ۱۰ سال حکمران آن بود، یکی بتواند نشان و مدرکی بیاورد که آقای پرفسور، تاجر است. مگر روزی اسنادی چون _ پاناما و پارادی- عمومی شود و عیان که پس این سیما و سیما بسیاری دیگر از “فخر‌ ملی” ها چه پنهان بوده.

حالا اما یک اتفاق ساده پرده را کنار زده، تنها بخشی از واقعیت و شاید هم یک برش از زیست «فخر ملی» و «چهره ماندگار» عیان شده است. او در چشم همگان نگاه می‌کند و دروغ می‌گوید، به دروغ می‌گوید که حاکم شرع یک دهه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را نمی‌شناسد.

او «شهروند نمونه» است و «کلید‌ دار» رشت، برنده جایزه‌های «ملی» و نشان‌های «افتخار» اما ساده و به راحتی آب خوردن دروغ می‌گوید، دروغی که البته حافظ منافع او – و همانندهای او- به وقت به خطر افتادن و رودرویی با «افکار عمومی» است.

مقایسه مع‌الفارق

مقایسه وحشتناکی است و از اساس غلط  اما تنها یک لحظه به یاد بیاورید که غلامحسین ساعدی هم پزشک بود. او همان سال‌هایی که طبابت می‌کرد، «جنوب شهر» را انتخاب کرد، بی آنکه از بیمارانش که توان مالی نداشتند «حق ویزیت» بگیرد.

ساعدی‌ها بودند حتمن حتی اگر کم‌شمار، گواه و شاهدی از یک دوره، عصری که «میان‌مایه»ها بر همه جا و همه چیز تسلط نیافته بودند و در قامت «قهرمان» به مدد رسانه‌ها به مردم غالب نشده بودند.

حال اما عصر، عصر میان‌مایه‌ها است، بی‌تعهد به همه چیز و همه‌کس، جز خود و منافع‌شان. عصر سمیعی‌ها، پزشکان مورد اعتماد «حاکمان»، سلیبریتی‌های تهی و پوچ، یقه‌سفیدهای میان‌مایه و پزشکان تاجر.

رادیو زمانه